|
|
جستجو
|
 جایگاه زبان معیار در تدوین تاریخ شفاهیتاریخ شفاهی به عنوان روش جمعآوری و ثبت خاطرات و روایات افراد درباره رویدادهای تاریخی، نقش بیبدیلی در حفظ حافظه تاریخی جوامع ایفا میکند، اما نقطه حساس و در عین حال مهم در تدوین این روایتها، زبان به کار رفته در روایت و تدوین متن نهایی است که به طور معمول در قالب «زبان معیار» ارائه میشود. در این یادداشت به بررسی جایگاه زبان معیار در تدوین تاریخ شفاهی، ویژگیها، چالشها و اهمیت آن پرداخته خواهد شد.

 سیصد و هفتادمین شب خاطره - 5سومین راوی برنامه، رامین اصغری، متولد خرداد ۱۳۷۲ بود؛ از نسلی که پنج سال پس از پایان جنگ تحمیلی به دنیا آمده است. او گفت: شبی که حمله شروع شد، من در پایگاه، شیفت بودم. قرار بود شیفت ۴۸ ساعتۀ ما تمام شود و به خانه برگردیم. ساعت حدود ۳:۴۵ دقیقه بامداد بود و همه دوستانم خواب بودند که از مرکز کنترل عملیات جمعیت هلالاحمر با پایگاه تماس گرفتند. به ما گفتند رژیم صهیونیستی حمله کرده و باید فوراً به یکی از مناطق مسکونی در منطقه چیتگر برویم.

 بخشی از خاطرات عبدالمحمد رئوفینژادپشتیبانی از عملیات شناسایی گروه حسن باقریحدود سه ماه قبل از عملیات فتحالمبین، حسن باقری در یکی از جلسات گلف که در اهواز تشکیل میشد، به من گفت که بناست دو نفر از قرارگاه بیایند و شناسایی کلی منطقه عمومی دشت عباس را انجام بدهند. ایشان تأکید کرد که تیم شناسایی، مستقیم زیر نظر خودش فعالیت میکنند و من فقط از آنها پشتیبانی میکنم. حسن داناییفر و مهدی زینالدین که زیر نظر حسن باقری کار میکردند. زینالدین را در جلسات هفتگی دیده بودم و آشنایی کلیای با ایشان داشتم، اما داناییفر را کمتر دیده بودم.

 خاطرات محمدجواد اسکندریمحمدجواد اسکندری، فرزند شهیده عشرت اسکندری، مهمان دویستوچهلونهمین برنامه شب خاطره (شهریور 1393) بود. او درباره حمله منافقین به منزلشان خاطره گفت. اسکندری گفت: «درست 4 شهریور 1361 در تهرانپارس زندگی میکردیم. من و برادرم با صدای گلوله از خواب بیدار شدیم. منافقین فکر میکردند پدر در منزل هستند.

وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
  شانههای زخمی خاکریز - 16
شب را همانجا سپری کردیم. نزدیکیهای سر زدنِ سپیده، نماز را با تیمم و پوتین خواندیم که دستور آمد جلوتر برویم. جلوتر، بین آشیانۀ تانکها و خط دوم نبرد، یک مقر عراقی بود که اطرافش را با سیم خاردار و مین محافظت میکردند. اینجا مقر فرماندهان دشمن بود که به دست بچهها تخریب و منهدم شده بود. هنوز نتوانسته بودیم وارد روستا شویم. تا شب آنجا ماندیم. یکی از رزمندگان با طنز گفت: فردا مهیا باشید، قرار است مهمان بیاید. پرسیدیم: «مهمان کیست؟» با خنده گفت: «تانکهای عراقی!»
 
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|